پويان جگر گوشهپويان جگر گوشه، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 11 روز سن داره

پويان جون مامان بابا

رازو نيازم با خداي بزرگ

اي خداي خوب و مهربون كه هر چي بدي از من بندت ميبيني جز لطف و مهربونيت هيچي شامل حالم نميشه اي خدا هميشه بيادتم اما اگر روزي من دستت و رها كردم تو من ورها نكن. خدا جونم بعد از سلامتي خودم جواد وپويان كه هميشه ازت ميخوام اين بار ازت ميخوام من و با عزيزام امتحان نكنين ميترسم توامتحانت رد بشم هر امتحاني هست من خودم حاضرم نميتونم يك لحظه ناراحتي جوادو پويان و ببينم من كه بعد تو جز اين دو تا كسيو ندارم. مثل هميشه نگاهت بهمون باشه. الاهي آمين ...
14 اسفند 1391

هديه ولنتاين......

بازم مثل هميشه بابائي كادوش ديوونم كرد.البته منم يه هديه بهش دادم كه هيچ زماني تكرار نميشه بابا براي روز پنج شنبه دو تا بليط كنسرت رضا يزداني گرفته بود كه مامان اسمشو گذاشتم آقاي خاص بماند كه اون شب خيلييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييي بهمون خوش گذشت منم به بابا گفتم خوب حالا نوبت هديه شماست كه يه كم وقت ميبره كه به دستت برسه اونم با تعجب پرسيد مگه چيه منم با خنده گفتم يه پسر شيرين زبون به نام پويان هديه شما ...
28 بهمن 1391

ثمره عشق...........

جيگر گوشه ناز نازي ميخوام برات امروز از عشقم بگم. ميدوني يه روز وقتي داشتم به تو باباجواد فكرمي كردم به يه نتيجه رسيدم...... كه تو تنها براي من و بابا يه فرزند نيستي فقط با اومدن تو ما طعم شيرين مادر پدر بودن و نچشيديم تو براي ما ثمره عشق چند سالموني عزيز مامان وبابا تو با وجودت زندگي زيبا و شيرين من و بابائي و شيرينتر كردي توي عاشقانه من و بابا تو يه عشقي ...
28 بهمن 1391

بدون عنوان

اميد مامان و بابا همه وجودمون با ذره ذره وجودمون احساست ميكنيم؛هميشه شمارش معكوسمون براي ديدن روي ماهت فعاله♥♥
21 بهمن 1391

اولين بار كه.....1391/10/10

سلام گل پسرم الان اولين تكونتو احساس كردم فدات بشم پسرم نميدوني چه احساسي داره وقتي شيطوني مي كني بابا همش ميپرسه پويانم شيطوني كرد. وقتي تكون ميخوري از هيجان دوست دارم فرياد بزنم. جيگر گوشه ما
21 بهمن 1391

بدون عنوان

امروز صبح احساس كردم تو هم به من بردي هم به بابائي بازم مهم نيست شبيه كي باشي بازم براي ما يه دونه اي
21 بهمن 1391

بدون عنوان

همه خريداتو كرديم اتاقتم چيديم فقط مونده تو بياي تا اين اتاق زيبا بشه وگر نه بدون تو قشنگي نداره ...
21 بهمن 1391

بدون عنوان

من وبابائي گاهي وقتا ميريم برات خريد ميكنيم وقتي لباسائي كه برات ميخريم و ميبينيم ديوونه  ميشيم دوست داريم هر چه زودر بياي تو آغوشمون.
21 بهمن 1391